ما دور بودیم از هم مثل کوه بودیم هر دم
مثل رود بودیم جاری کردن مارو با خون
مثل نور بودیم تو تاریکی ها ولی زدن و شکستن و کور شدیم با رنگ قانون
مثل سرمای بهار مثل گرمای پاییز
مثل بارون تابستون مثل آفتاب زمستون
مهربون بودیم ما که خوب بودیم ولی چه بد کردن مارو بد
هم دوست بود و هم دشمن بیشتر اونایی که بودن همیشه کنارمون
بس نبود انگار هی میطلبید سیگار ولی خسته بودیم از عشق و زندگی و روزگار
و هی تکرار و تکرار و تکرار آیا مرگ میرسید این بار؟!
ما که سوخته بودیم آخه هرچی که ساخته بودیم دود شد رفت یا آوار شد سرمون
ما که همش دوخته بودیم وقتی هی میبریدن آخه چه فایده وقتی هی میشکست بال و پرمون
ما که هرروز و هر شب زنده و مُرده بودیم
پس هی تکرار بود و هی تکرار و تکرار
آیا واقعا مرگ میرسید این بار؟!
#امیررضاحیدری
مرداد 1397