شعر،متن،دلنوشت

اشعار،متن ها و دلنوشت های خودم را مینویسم

شعر،متن،دلنوشت

اشعار،متن ها و دلنوشت های خودم را مینویسم

شعر،متن،دلنوشت
آخرین مطالب

شعر

پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۱۱ ب.ظ

ما دور بودیم از هم    مثل کوه بودیم هر دم

مثل رود بودیم جاری کردن مارو با خون

مثل نور بودیم تو تاریکی ها  ولی زدن و شکستن و کور شدیم با رنگ قانون

مثل سرمای بهار    مثل گرمای پاییز

مثل بارون تابستون   مثل آفتاب زمستون

مهربون بودیم ما که خوب بودیم ولی چه بد کردن مارو بد

هم دوست بود و هم دشمن بیشتر اونایی که بودن همیشه کنارمون

بس نبود انگار هی میطلبید سیگار  ولی خسته بودیم از عشق و زندگی و روزگار

و هی تکرار و تکرار و تکرار      آیا مرگ میرسید این بار؟!

ما که سوخته بودیم آخه هرچی که ساخته بودیم دود شد رفت یا آوار شد سرمون

ما که همش دوخته بودیم وقتی هی میبریدن آخه چه فایده وقتی هی میشکست بال و پرمون

ما که هرروز و هر شب زنده و مُرده بودیم

پس هی تکرار بود و هی تکرار و تکرار

آیا واقعا مرگ میرسید این بار؟!

 

#امیررضاحیدری

مرداد 1397

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی