شعر،متن،دلنوشت

اشعار،متن ها و دلنوشت های خودم را مینویسم

شعر،متن،دلنوشت

اشعار،متن ها و دلنوشت های خودم را مینویسم

شعر،متن،دلنوشت
آخرین مطالب

۴۳ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

سال ها مبارزه و تلاش و مجادله مارا ندیدند و هیچ کاری نکردند و بدتر بار هایی هم بر دوشمان گذاشتند 

حال هم بعد از شکست ها و ضربه خوردن های فراوان و بستن دستو پاهایمان و انداختن به یک گوشه در

تنهایی و تاریکی  مطلق حال که خیلی زود بی حال و پیرمان کردند.. انتظار حرکتی دارند بااین که با تمام این

جوانب باز هم اگر نتوانستیم جسمی هم کاری .. روحی و فکری سعی در کمک به دیگران داشتیم که چه

بسا آن هم خسته و بیمار بود...

با این که هرکاری برای اهداف وعلایقمان کردیم اما بازهم به هرکاری تن ندادیم تا نه خودمان نه هنرمان و 

نه شرفمان را زیر سوال ببریم... برای مال دنیا و بخاطر هیچ چیزی حاظر به فروختن خودمان و هنرمان

نخواهیم بود حتی اگر تا به ابد در تنهایی و فقر بمیریم...

و بدانید که هیچکس در کنار ما نبود و نماند  وهیچ حمایتی  نکرد پس اشک تمساح هم بعد از مرگمان 

نریزد کسی ... من همه چیزم را برای مردمم و کشورم و برای انسانیت دادم..

و جز وظیفه انجام ندادم...

 

#امیررضاحیدری

خرداد 1400

امیررضاحیدری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۲۱:۲۲
امیررضا حیدری

نمیدانی ای غافل:

سال ها آواره نبودی که بفهمی ماندن یعنی چه

غریبانه در وطن از وطن خواندن یعنی چه

در سکوت زیاد فریاد آزادی  سر دادن یعنی چه

مپرس ای بی دل که آن دل غافل چه داند

که بی درد را غم دردمند بی درمان بودن یعنی چه

مهربانی کنی تا به ابد اما ندانی بی مهری دیدن یعنی چه

ندانی ای بی دل ناخرد اشک خون ریختن تن به آگاهی دادن یعنی چه

 

#امیررضاحیدری

خرداد 1400

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۲۱:۰۲
امیررضا حیدری

بوی خوشت آمد و من غزلی ناب می دیدم

بودم تشنه و خشکیده لبی تورا چو آب می دیدم

هرچه بود پیرامون من بیابان بود و بس 

آمدی احتمالا تورا سراب می دیدم

لبان سرخت که نگو چو عسل همچو شراب می دیدم

آنقدر زیبا بودی که انگار همه بود وهم و خیال

هرچه بود دوست داشتم مثل اینکه خواب می دیدم

 

#امیررضاحیدری

مهر 1398

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۲۰:۵۳
امیررضا حیدری

شعر شدی شاعری سرگشته شدم

آنقدر پی تو میگشتم که بی سروسامانه و گمگشته شدم

هی میگریستم خسته و دلشکسته شدم

آنقدر نیامدی و پیدایت نشد

دیوانه شدم پیر شدم سرشکسته شدم

 

#امیررضاحیدری

مهر 1398

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۲۰:۴۴
امیررضا حیدری

هر مسئله هر باور و هر عقیده ای که در آن افراط و تفریط به کار رفته باشد باعث ازبین رفتن تعادل و برابری و

قاعده و اصول یا اصل شکل گیری آن می شود و تبدیل به یک چیز مزخرف میشود حال مثال این عقاید هم

زیاد است حالا چه کسانی از تفرقه و از هم گسستگی اتحاد بین مردم سود میبرند بماند. کمی تامل

درست...

نکته: متاسفانه حماقت در آدم ها تمام نمیشود بلکه از نوعی به نوع دیگر تبدیل میشود یا حتی همان نوع فقط موضوع فرق میکند...

شما حول یک محور مزخرف تکرار گونه حرف میزنید که به پاسخی هم نمیرسید در افکارتون اما من از تمامی

جهات از تمامی منظر های مختلف دارم بحث میکنم از مطالعات و تجربیات خودمه که حرف میزنم تا جاییی

که منطق پاسخگو باشه. شما دقت نمیکنید من چی میگم فقط میخواین برداشت خودتون رو بیان کنید

که از من ایراد بگیرید به این دلایل من همیشه جوابتون رو خواهم داشت. من از برداشت های مختلف به

یک پاسخ واحد میرسم.من اگر میخواستم ادعایی بکنم دیگری وجود نداشت در برابرم. من فقط

از حق میگم نه کمتر نه بیشتر. اگر باسوادی به مدرک حتی دکتری باشه من بیسواد عالم.. الآن

کل مملکت که هیچ کل دنیا اینشتین و علامه بیستم بودن و روشعن فکرای قلابی دور مارو احاطه

نمیکردن که این همه سال بدبختی بکشیم.. حرف های قلمبه سلمبه و قشنگ رو همه میزننن

شما در عمل چه کردی؟. مرگ پایان کار نخواهد بود چه به تکرار متولد شدن،چه به تکرار مُردن

درتکراری بی نهایت. تا افکار منفی باشه و خودمون رو تغییر ندیم هیچ چیز درست نخواهد شد

مسئله کلیه ن جزئی مگر اینکه فقط به خودت برگرده که در اون صورت هم انواع مختلف داره 

زندگی یک بازیه چه دروغ باشه چه راست تو کلنگ راهت رو میزنی بقیش وظیفه دیگرانه که راهتو 

ادامه بدن اگر بر حق باشه فلسفه وجودی ما اینه برای تغییر بزرگ ما نیازمند اتحاد،هدف مشترک

و تلاش هستیم باید حامی هم باشیم غیر از این کاری پیش نمیره وگرنه دنیاو اهل دنیا همه هیچ

مهم آدمیت و انسانیت ما است من چیم من کیم.. خدای درونتون رو پیدا کنید 

عشق بورزید آزاده فکر کنید دیوانه دیدی آن را دریاب که زندگی دیوانه وار است

و مرگ ما فراموش شدنمان است...

 

#امیررضاحیدری

اسفند 1398

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۲۰:۳۹
امیررضا حیدری

ما که انگار بیچاره بودیم    در زندگی بیگانه بودیم

هرچند میزدند و میبخشیدیم    آخه میگفتن ساده بودیم

اصلا شانس نداشتیم    پول یه آدامس نداشتیم

بردند صبر و طاقت    نداشتیم خواب راحت

هی پی گریه بودیم   ولی هی میزدیمو میرقصیدیم آخه دیوانه بودیم

روزگار گذشتو گذشت پیر شدیم ولی بزرگ نه پی حوا بودیم و آدم نه 

شاید وجود نداشت شاید بود و ما نمیدیدیم یا شاید غرور یا که سکوت نذاشت

ولی هرچه بودیم و هرچه از هم دور بودیم ولی باز به هم میخوردیم مثل پیمانه بودیم

گرچه ویرانه ولی همانطور دیوانه بودیم. شاید بیاد یه روز خوب بیار طاقت

شاید نباشیم اونروز بیار طاقت  چون دیروز گذشت امروز را باش که امروز فردای دیروز است

روزت آزاد شبت آرام خیالت راحت  هرچند باشد مشکلات بزرگ و کوچک 

خلاصه رفیق تولدت مبارک...

 

#امیررضاحیدری

مرداد 1397

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۲۰:۲۵
امیررضا حیدری

ما دور بودیم از هم    مثل کوه بودیم هر دم

مثل رود بودیم جاری کردن مارو با خون

مثل نور بودیم تو تاریکی ها  ولی زدن و شکستن و کور شدیم با رنگ قانون

مثل سرمای بهار    مثل گرمای پاییز

مثل بارون تابستون   مثل آفتاب زمستون

مهربون بودیم ما که خوب بودیم ولی چه بد کردن مارو بد

هم دوست بود و هم دشمن بیشتر اونایی که بودن همیشه کنارمون

بس نبود انگار هی میطلبید سیگار  ولی خسته بودیم از عشق و زندگی و روزگار

و هی تکرار و تکرار و تکرار      آیا مرگ میرسید این بار؟!

ما که سوخته بودیم آخه هرچی که ساخته بودیم دود شد رفت یا آوار شد سرمون

ما که همش دوخته بودیم وقتی هی میبریدن آخه چه فایده وقتی هی میشکست بال و پرمون

ما که هرروز و هر شب زنده و مُرده بودیم

پس هی تکرار بود و هی تکرار و تکرار

آیا واقعا مرگ میرسید این بار؟!

 

#امیررضاحیدری

مرداد 1397

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۲۰:۱۱
امیررضا حیدری

شاید باید رفت.. آنقدر رفت تا گم شد...

من که در میان سفیدی و سیاهی می روم ..هر دو مرا در میان خود میکشند اما من مانند بقیه نیستم

در بین دو مسیر راه میروم  راهی را میروم که هر دو فکر میکنند مسیر خودشان درست و مسیر من غلط

است ولی این خود کاملا بالعکس است. راه زیادی است حتی برای درک کردن و فهمیدن راهی که میروم.

حال از آغاز به پایان یا از پایان به آغاز!؟...

تعلقی به هیچ چیز یا جایی ندارم مسیری که میروم هیچکس نمیرود  درحالی که همه بایستی از ان مسیر

بروند.شاید بخاطر همین کسی که وارد این مسیر شود به آسانی به مقصد نخواهد رسید و شاید هیچوقت

نرسد چون مسیری برای این راه ساخته نشده..اما من آن را هموارتر خواهم کرد. پس بجای چپ و راست و یا

برگشت به سمت مستقیم برو حتی اگر هیچ مسیری نداشته باشد و یا پر از موانع مختلف باشد حتی اگر

گیر کنی روزها  ماه ها  سال ها  مهم نیست مگر فکر میکنی تا کی زنده هستی.. هرچه میخواهد

بشود..برو...

ما رسالتمان را تمام میکنیم به نوعی کلنگ راهمان را میزنیم این وظیفه بعد از ما است که این راه را ادامه 

دهند.. حال گیری یا نه..

 

#امیررضاحیدری

شهریور 1398

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۱۹:۵۸
امیررضا حیدری

آخه هی میخواین شما مارو زندونی کنی هی زندونی هی زندونی

هی محدود هی محدود  آخه بسه دیگه

بابا ماکه دو کلمه بیشتر ازتون نمیخوایم  یا مرگ یا آزادی..

اصن بهتره که تو راه آزادی بمیریم شاید اینطوری به هردوشون برسیم..هه...

#امیررضاحیدری

مرداد 1397

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۱۹:۱۸
امیررضا حیدری

انگار بیش از ده سال در جنگ بوده ام و حال بازگشتم. واقعن هم جنگ بود برایم اما دیگر مانند سابق نبودم

خسته،درمانده،داغون،بیحال و بی جان و پیر و شکسته  دگر نه کششی در جسم مانده و نه روح مانند

مرده ی متحرک..

 

#امیررضاحیدری

دی 1397

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۱۹:۱۱
امیررضا حیدری